سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند، بنده ای را دوست بدارد، عمل کردن به هشت صفت را به او الهام فرماید : چشمْ فروپوشیدن از محارم خدا، ترس از خداوند ـ جلّ ذِکرُه ـ، شرم، بردباری، شکیبایی، امانتداری، راستی و بخشندگی . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :5854
تعداد کل یاداشته ها : 3
103/2/10
3:15 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
سید امیر حسینی[0]
زندگی مثل یه پل قدیمیه! به این فکر نکن که اگه تنها ازش بگذری دیرتر خراب میشه به این فکر کن که اگه افتادی یکی باشه که دستتو بگیره.تنهایی خیلی سخته وقتی که از مهر پدرومادر به دور باشی.خداوندا بازم همیشه شکرت میکنم

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 

 

اینو بدون که اگه کسی وارد زندگیت شد و گذاشتو رفت، علاوه بر اینکه یه خاطره به جا می ذاره می تونه یه تجربه هم به جا بذاره. پس سعی کن خاطره های خوب و تجربه های مفید رو به خاطر بسپاری.... دوست داشته باش تا دوستت داشته باشن...

 

زندگی چیست؟ زندگی مانند اتوبوس شلوغی است که جایی برای نشستن نیست و وقتی خلوت می شود و می خواهی بشینی راننده داد می زند پیاده شوید آخر خط است.

 

به پایان فکر نکن .. اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند .. بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز !

               

در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ، ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است.

 

زندگی تفسیر سه کلمه است : خندیدن .... بخشیدن .... و فراموش کردن .... پس بخندو ببخش و فراموش کن!

 

پرسیدم دوست بهتراست یا برادر ؟ گفت: دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند.

 

اگر می خواهی ارزشت را نزد خدا بدانی ، نگاه کن ببین ارزش خدا نزد تو در وقت گناه چه قدر است ؟

 

از اینکه زندگیتان پایان می یابد نترسید ...از این بترسید که زندگی را هیچ گاه آغاز نکنید.

 

آسمون برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی ماه است که او را پایبند می کند .

 

اگه برای یک اشتباه هزار دلیل بیاری میشه هزار و یک اشتباه !!!

 

هرگز مغرور نشو! برگ وقتی می ریزه که فکر می کنه طلاست!

 

آنقدر از دوست داشتن در هراسیم که شاید اگر زمانی هم عشق به سراغمان بیاید نتوانیم آنرا بشناسیم (لئو بوسکالیا)

 

ترس از عشق، ترس از زندگی است، آنان که از عشق می گریزند، مردگانی بیش نیستند. ( برتراند راسل )

 

برگ سبز درخت، "معرفت کردگار" ، و برگ زرد درخت، "معرفت روزگار" است. (دکتر سنگری)

 

هیچ دانه ی برفی در یک بهمن عظیم به تنهایی مسئول نیست. (ولتر)

 

پروانه ها گاهی فراموش می کنند که زمانی کرم بوده اند. (ضرب المثل سوئدی)

 

گلی که همه او را ببویند عطرش را از دست می دهد. (ضرب المثل اسپانیایی)

 

چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند:

سنگ ... پس از رها کردن!

حرف ... پس از گفتن!

موقعیت... پس از پایان یافتن!

و زمان ... پس از گذشتن !

            

کسی در باد می خواند تو را تا اوج می خواهم...

    برای ناز چشمانت چه بی صبرانه می مانم...

    دلم تنگ است و بی یادت در این غربت نمی مانم...

    تو هستی در وجود من تو را هرگز نمی رانم...( just 4 u )

deas
88/4/13::: 1:39 ع
نظر()
  
  

  
 

ای که بر لبهای ما طرح تبسم می شوی
دعوت ما بوده ای، مهمان مردم می شوی ؟!!!

 

از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی است درین فاصله قربان شما

 

کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم

 

درسکوت دادگاه سرنوشت

عشق برما حکم سنگینی نوشت

گفته شد دل داده ها از هم جدا

وای بر این حکم و این قانون زشت

 

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود

عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود

شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر

مهربانی حاکم کل مناطق می شود

 

دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟

من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟

ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد

با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

 

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب

                              تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه

                               چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب

 

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

با اشکتمام کوچه را تر کردم

وقتی که شکست بغض تنهایی من

وابستگی ام را به تو باور کردم

 

طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته

شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی

ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

 

آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد

کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد

یا نمی داد به تو این همه زیبایی را

یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد(just 4 u) !

 

deeas
  
  

  
 

ای که بر لبهای ما طرح تبسم می شوی
دعوت ما بوده ای، مهمان مردم می شوی ؟!!!

 

از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی است درین فاصله قربان شما

 

کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم

 

درسکوت دادگاه سرنوشت

عشق برما حکم سنگینی نوشت

گفته شد دل داده ها از هم جدا

وای بر این حکم و این قانون زشت

 

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود

عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود

شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر

مهربانی حاکم کل مناطق می شود

 

دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟

من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟

ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد

با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

 

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب

                              تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه

                               چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب

 

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

با اشکتمام کوچه را تر کردم

وقتی که شکست بغض تنهایی من

وابستگی ام را به تو باور کردم

 

طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته

شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی

ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

 

آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد

کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد

یا نمی داد به تو این همه زیبایی را

یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد(just 4 u) !

 

deeas
88/4/13::: 1:37 ع
نظر()